Adore you<3(Part¹⁶)
پارت 16
ا. ت پشت در اسانسور منتظره که برسه و کوک هم بهش میرسه
ا. ت: ااا... اقای جئون صبحتون بخیر
کوک: چه تصادفی خانم کیم... شما امروز دیر اومدید؟ ( بدون نگاه به ا. ت)
ا . ت: اممم... بله عذر میخوام نتونستم دیشب خوب بخوابم چون دیشب هیونجین...
عع اسانسور رسید
کوک و ا ت به اسانسور خالی میرن ( مقصدشون طبقه اخر ینی شرکته )
بعد چن طبقه جمعیت خیلی زیادی به اسانسور میان و ا. ت و کوک به سمت ته واگن فرستاده میشن طوری که فقط ۲ سانت باهم فاصله دارن( تصور کنید )
تا طبقه اخر همه افراد پیاده میشن ولی کوک ا. ت رو همچنان محاصره کرده.
ا. ت: ام... اقای جئون... اسانسور رسیده
کوک : هنوز حرفتو کامل تموم نکردی...
ا . ت: اها بله...
میشه به کسی نگید؟
کوک: ( سکووووت)
ا. ت : خب... هیونجین منو دیروز به خونش دعوت کرد برای شام چون چون ظهر جلسه داشتیم و نتونستیم باهم ناهار بخوریم
و ... بهم گفت برای شام منتظرتم... منم موقع شام به خونش رفتم ولی اون مست بود و قصدش از شام خوردن باهام بیشتر بود
باورم نمیشه من به اون اعتماد داشتم که اون موقع شب رفتم خونش ولی اون از اعتمادم سو استفاده کرده بود...
همین( بغض و نگاه به چشمای مشکی جئون )
کوک ویو
باورم نمیشد با اینکه من زندم ولی یکی قصد تجاوز به عشقمو داشته
قلبم خورد میشد با هر کلمه که میگفت و خودمو فحش میدادم
به سوجین میگم نمیخام هیچ کس دیگه چهره اون پسره الدنگو ببینه ( تو ذهنش)
کوک وحشیانه به لبای ا. ت حمله ور شده بود و ا. ت با چشمای گرد شده بهش نگاه میکرد اما بعد چند ثانیه احساس میکرد که این همون چیزیه که بهش احتیاج داره
و با هم ادامه دادن ولی کوک بعد چند ثانیه نفس کم اورد و روسو کرد به اونور و یقشو درست مرد و به سمت اتاقش حرکت کرد و ا. ت هم بعد چند ثانیه لود شد و یه سمت اتاقش رفت
#jung_kook_we_love_you
ا. ت پشت در اسانسور منتظره که برسه و کوک هم بهش میرسه
ا. ت: ااا... اقای جئون صبحتون بخیر
کوک: چه تصادفی خانم کیم... شما امروز دیر اومدید؟ ( بدون نگاه به ا. ت)
ا . ت: اممم... بله عذر میخوام نتونستم دیشب خوب بخوابم چون دیشب هیونجین...
عع اسانسور رسید
کوک و ا ت به اسانسور خالی میرن ( مقصدشون طبقه اخر ینی شرکته )
بعد چن طبقه جمعیت خیلی زیادی به اسانسور میان و ا. ت و کوک به سمت ته واگن فرستاده میشن طوری که فقط ۲ سانت باهم فاصله دارن( تصور کنید )
تا طبقه اخر همه افراد پیاده میشن ولی کوک ا. ت رو همچنان محاصره کرده.
ا. ت: ام... اقای جئون... اسانسور رسیده
کوک : هنوز حرفتو کامل تموم نکردی...
ا . ت: اها بله...
میشه به کسی نگید؟
کوک: ( سکووووت)
ا. ت : خب... هیونجین منو دیروز به خونش دعوت کرد برای شام چون چون ظهر جلسه داشتیم و نتونستیم باهم ناهار بخوریم
و ... بهم گفت برای شام منتظرتم... منم موقع شام به خونش رفتم ولی اون مست بود و قصدش از شام خوردن باهام بیشتر بود
باورم نمیشه من به اون اعتماد داشتم که اون موقع شب رفتم خونش ولی اون از اعتمادم سو استفاده کرده بود...
همین( بغض و نگاه به چشمای مشکی جئون )
کوک ویو
باورم نمیشد با اینکه من زندم ولی یکی قصد تجاوز به عشقمو داشته
قلبم خورد میشد با هر کلمه که میگفت و خودمو فحش میدادم
به سوجین میگم نمیخام هیچ کس دیگه چهره اون پسره الدنگو ببینه ( تو ذهنش)
کوک وحشیانه به لبای ا. ت حمله ور شده بود و ا. ت با چشمای گرد شده بهش نگاه میکرد اما بعد چند ثانیه احساس میکرد که این همون چیزیه که بهش احتیاج داره
و با هم ادامه دادن ولی کوک بعد چند ثانیه نفس کم اورد و روسو کرد به اونور و یقشو درست مرد و به سمت اتاقش حرکت کرد و ا. ت هم بعد چند ثانیه لود شد و یه سمت اتاقش رفت
#jung_kook_we_love_you
۱۴.۲k
۱۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.